در مطلب قبل نحوۀ محاسبۀ نقطۀ سربهسر توضیح داده شد اما آنچه که به وضوح مورد بررسی قرار نگرفت، عامل تعیینکنندۀ این نقاط و چگونگی تغییر احتمالی آنهاست. در این مطلب اهرم عملیاتی به عنوان معیار سنجش استفاده از هزینههای ثابت عملیاتی در ساختار هزینۀ شرکت توضیح داده خواهد شد.
اهرم عملیاتی درجۀ وابستگی یک پروژه یا شرکت به هزینۀ ثابت عملیاتی است. شرکتی که اهرم عملیاتی بالایی دارد، دارای هزینۀ ثابت کمتری (نسبت به کل هزینهها) است. به طور کلی، در پروژههایی که نیاز به سرمایهگذاری نسبتاً هنگفتی برای کارخانه و تجهیزات دارند، درجۀ اهرم عملیاتی نسبتاً بالاست. چنین پروژههایی سرمایهبر هستند. این نسبت به صورت زیر محاسبه میشود.
در این رابطه Q نشاندهندۀ تعداد محصول فروخته شده (میزان فروش)، P قیمت هر واحد محصول، V هزینۀ متغیر هر واحد محصول و F برابر هزینۀ ثابت است. فرض کنید که DOL برابر 2 شود، این امر بدین معناست که به ازای هر 1% افزایش در تعداد محصول 2% سود عملیاتی افزایش مییابد؛ چرا که اهرم عملیاتی یا DOL نشان میدهد که به ازای هر درصد تغییر در تعداد فروش، سود عملیاتی چند درصد تغییر میکند:
در فرمول فوق، EBIT سود عملیاتی و Revenue درآمد شرکت است. این فرمول تغییرات سود عملیاتی (بر حسب درصد) را به تغییرات درآمد (بر حسب درصد) تقسیم میکند. درجه اهرم عملیاتی در سطوح مختلف تولید، مقادیر متفاوتی به خود میگیرد. این مطلب در شکل زیر (نمودار درجۀ اهرم عملیاتی بر حسب تعداد تولید) نشان داده شده است: